درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید سلام و احترام خدمت شما عزیزان بازدید کننده! با اظهار سپاس از بازدید تان، لطفاً برای هرچه بهتر شدن وبلاگ من، مرا از نظرات، پیشنهادات و انتقادات سالم تان بهره مند سازید. تشکر کامران kamran.8194@yahoo.com



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 200
بازدید کل : 248005
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

اسما خداوند متعال %

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
لطفاً این صفحه را با دوستان تان به اشتراک بگذارید 32 کلمه

Speed test

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ این صفحه را به اشتراک بگذارید
بهارســـــــــــــــــــــــتان
علمی، فرهنگی، اسلامی، تفریحی، ورزشی
چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:, :: 12:9 ::  نويسنده : کامران

اولين علامتهاى قيامت

 س: اولين علامت نزديك شدن قيامت كدام است؟ ج: اين ظاهر شدن پيغمبرى محمد (ص) مى باشد, كه در سال 610 ملادى به وقوع پيوسته است. س: با كدام دليل مى گويد, كه آشكار شدن پيغبرى محمد (ص) از نزديك شدن قيامت خبرمى دهد؟ ج: در اين موضوع رسول (ص) چنين گفته اند: [ بعثت أنا والساعة كهاتين كفضل إحداهما على الأخرى وضم السبابة والوسطى ] ( رواه البخاري والترمذي و صححه وقد صححه الألباني في صحيح سننه ج: 2/ص 480/ حديث: 2214) ترجمه: زمان پيغمبرى من وبرپا شدن قيامت مثل (فرق درازى) اين دو انگشت مى باشد. اين را گفت ودو انگشت خود يعنى سبابه وانگشت در مابين بوده را با هم جمع كرد. درحديث ديگر چنين آمده است: قال عون بن مالك أتيت النبي (ص) في غزوة تبوك وهو في قبة من أدم فقال: [إعدد ستا بين يدي الساعة: موتي ثم فتح بيت المقدس ثم موتان يأخذفيكم كعقاص الغنم ثم استفاضة المال حتى يعطى الرجل مائة دينار فيظل ساخطا ثم فتنة لا يبقى بيت من العرب إلا دخلته ثم هدنة تكون بينكم وبين بني الأسفر فيغدرون فيأتونكم من ثمانين غاية تحت كل غاية اثنا عشر ألفا] ( رواه البخاري) ترجمه: عون بن مالك مى گويد: در چنگ "تبوك" نزد رسول الله (ص) آمدم كه او در بناى به شكل گنبد ساخته شده بوده گفت: شش واقعه اى را, كه عن قريب قيامت واقع گردند بشمار: 1- وفات من. 2- بعد آن فتح بيت "المقدس". 3- موتان يعنى مرگى اشخاص بسيار مثل بيمارى عقاص گسفندان, كه مثل وبا بوده عدد بسيار انسانها در آن هلاك گردند. 4- بعد اين پول ومال آن چنان بسيار گردد, كه به كسى صد دينار داده شود بازهم ( آن را ناچيز دانسته) ناراض بماند. 5- بعد آن فتنة به پا خيزد, كه هيچ خانة عربى از آن آرام نماند. 6- بعد اين بين شما وبين بنى اسفر يعنى روميها صلح مى شود, كه آنان غدر كرده پيمان را مى شكنند وزير هشتاد پرچم يعنى لشكر هشتاد دولت بالاى شما ناگهان حمله مى كنند. در زير پرچم هر دولتى دوازده هزار عسكر مى باشد.

س: ازاين بحث چه خلاصه براورده مى شود؟ ج: اولين علامت نزديك شدن قيامت آشكار شدن پيغمبرى محمد (ص)بوده ووفات رسول الله (ص) نيزازاين علامتها دانسته مى شود.

 

برای خواندن بقیه به ادامه مطلب کلیک کنید.



ادامه مطلب ...


دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 12:16 ::  نويسنده : کامران

خداوند متعال دين راست و درستي را براي بندگانش برپاداشت و موضوعي باقي نمانده است مگر آنکه حکم آنرا برايشان تبيين فرموده و به راه هايي روشن رهنمون ساخته است کردارشان را نيک گردانيده و بر آباد کردن آنچه به آنان واگذارده است ياري شان مي دهد. در همين راستا شريعتي آمد که در ميان زندگاني دنيا و آخرت تعادل برقرار نموده و بطور همزمان به نيازهاي روح و کالبد بشر مي پردازد.

 

مشروعيت عيد نيز از اين قاعده مستثني نيست. چراکه، دين حنيف اسلام احکام ويژه ي آن را بيان داشته و رفتار فرد مسلمان را در اين مناسبت نيز با دين و آئين خداوند همسو نموده است. در ادامه بطور گذرا در مورد برخي احکام و آداب مربوط به مشروعيت عيد بحث مي شود:

 

گرفتن روزه در روز عيد حرام است. که اولين عيد مي باشد. چنانچه امام بخاري از حضرت عمر رضي الله عنه روايت نموده است که ايشان قبل از خطبه(روز عيد) نماز گزارد و آنگاه در خطبه اش چنين فرمود: « يا أيها الناس إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد نهاكم عن صيام هذين العيدين، أما أحدهما فيوم فطركم من صيامكم، وأما الآخر فيوم تأكلون نُسُكَكَم » .  يعني: "اي مردم بدانيد که رسول الله صلي الله عليه و سلم از روزه گرفتن در اين دو عيد نهي فرمودند، اما اولي که روز شکستن روزه ي تان است و ديگري روزيست که در آن قرباني هايتان را مي خوريد."

 

بسيار تکبير گفتن و ياد کردن بزرگي خداوند در شب عيد مستحب است. بدليل فرمايش خداوند متعال: { ولتكملوا العدة ولتكبروا الله على ما هداكم } (البقرة: 185) يعني:  "و مي خواهد که تمام کنيد شمار را و به بزرگي ياد کنيد خدا را به شکر آنکه راه نمود شما را." تکبير گويي از غروب آفتاب آخرين روز ماه رمضان آغاز شده و تا نماز عيد ادامه مي يابد. اين عمل در همه ي اماکن صورت مي گيرد. در عيد فطر پس از نمازهاي پنجگانه تکبير گفته نمي شود.

 

در تکبير اينچنين گويند: الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله، والله أكبر الله أكبر ولله الحمد. در صورتيکه سه بار تکبير گفته شود نيکوست و در اين رابطه موضوع گسترده است.

 

استحمام و نظافت براي عيد سنت است؛ آمده است که ابن عمر رضي الله عنه، که به پيروي از سنت و پايبندي بدان معروف است، چنان مي کرد. همچنين پوشيدن بهترين لباس ها مستحب مي باشد، آنگونه که ابوداود در حديث حضرت عايشه رضي الله عنها را آورده است که پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم فرموده اند: « ما على أحدكم أن يكون له ثوبان سوى ثوبي مهنته لجمعته » روز عيد از لحاظ مفهوم شبيه جمعه است، بنابراين انجام اين کار سنت است.

 

تناول نمودن چيزي، ترجيحاً خرما، پيش از آنکه براي نماز خارج شود سنت است. چنانچه امام بخاري در حديثي از حضرت انس رضي الله عنه روايت نموده است « كان النبي صلى الله عليه وسلم لا يغدو يوم الفطر حتى يأكل تمرات » : که پيامبر صلي الله عليه و سلم روز عيد فطر جز مقداري خرما چيزي نمي خورد. ابن حجر حديث را بعنوان دليلي براي بستن راه زياده روي در روزه داري بيان نموده است.

 

پياده راه افتادن به سوي نماز عيد پسنديده است، به دليل حديثي، که ترمذي آن را روايت نموده و به حسن بودن حديث رأي داده است، در آن حضرت علي رضي الله عنه مي فرمايد: « من السنة أن تخرج إلى العيد ماشياً، وأن تأكل شيئاً قبل أن تخرج »  يعني: "سنت آنست که براي عيد پياده خارج شده و قبل از خروج چيزي ميل شود."

 

و  سنت چنين است که رفتن به سوي عيد از يک راه و برگشت از آن از راه ديگري باشد. آنگونه که رسول خدا صلي الله عليه و سلم عمل نموده اند، جاييکه امام بخاري روايت مي نمايد: جابر رضي الله عنه تعريف مي کند که: "پيامبر صلي الله عليه وسلم در روز عيد راه ها را بطور مخالف برمي گزيدند."

 

اهل علم براي اينکار دلايل بسياري را برشمرده اند، از جمله: آشکار ساختن نشان و رسوم خداوندي با رفت و آمد در اداي اين فريضه، بخشم درآوردن منافقان، سلام کردن بر رهگذران هردو راه، گواهي ساکنان انس وجن هر دو راه، به فال نيک گرفتن آن براي تغيير حال در جهت مغفرت و خوشنودي خداوند، برآوردن نياز نيازمندان در هر دو راه، البته همگي دلايل فوق و بسياري علت هاي ديگر نيز مي تواند درست باشد.

 

بيرون رفتن زنان در روز عيد براي حضور در نماز عيد و شنيدن خطبه ايرادي ندارد و حتي بعضي از اهل علم آنرا مستحب نيز دانسته اند. کل موضوع مشروط به امنيت از فتنه مي باشد؛ دليل آن حديثي است که مسلم در صحيح خويش از ام عطيه روايت کرده است: « أَمَرَنا رسول الله صلى الله عليه وسلم أن نخرجهن في الفطر والأضحى، العواتق، وذوات الخُدُور، فأما الحُيَّضُ فيعتزلن الصلاة، ويشهدن الخير ودعوة المسلمين »  "پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم به ما امر فرمودند که براي روزهاي عيد فطر و قربان زنان دوشيزه و خانه دار ما بيرون آييم. ولي آنانکه در حالت حيض بودند از نماز دوري نموده و در اکرام و دعوت مسلمانان شرکت مي جستند." کلمه ي العواتق: جمع عاتق بوده و به معني زن جوان که هنوز شوهر نکرده است. و الخدر: همان پوششي است که دختر را در منزل پنهان مي دارد، که بعداً به هر نوع پوششي مانند خانه و شبيه به آن اطلاق گرديد و جمع آن خدور است و منظور در اينجا زنان خانه دار مي باشد.

 

در اينجا آگاهي از اين موضوع ضرورت دارد که بدانيم بر زنان لازم است در روز عيد و غير آن با آرايش و عطر يا با لباسي که براي جلب توجه ديگران پوشيده شده و يا هر نوع لباس غير شرعي خارج نشوند. فرمايش خداوند متعال را يادآور مي شويم که: { وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن ويحفظن فروجهن ولا يبدين زينتهن إلا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن{ " و بگو زنان مسلمان را که بپوشند چشم خود را و نگاه دارند شرمگاه خود را و آشکار نکنند آرايش خود را مگر آنچه ظاهر است از آن موضع و بايد فروگذارند چادرهاي خود را بر گريبانهاي خود." (نور:31)

 

و در پايان، تبريک گفتن و شادباش عيد ايرادي ندارد، مثلاً به کسي که ملاقات مي نمايد بگويد: "خداوند از ما و شما قبول کند، و بر ما و شما آن را پر خير و برکت گرداند و عيدتان مبارک"، و مانند اين ها؛ بدليل حديثي از ابوامامه باهلي رضي الله عنه که هنگام مراجعت از (نماز) عيد بهمديگر مي گفتند: خداوند از ما و شما بپذيرد. {تقبل الله منا ومنك.} و امام احمد رحمه الله عقيده دارد اسناد حديث ابوامامه رضي الله عنه نيکوست. ابن تيميه رحمه الله بيان مي دارد: "از بسياري از صحابه روايت شده که اين کار را انجام مي داده اند و ائمه بعد از ايشان، مانند امام احمد و ديگران، بدينکار رخصت داده اند."

 

اين موارد گزيده اي از احکام و آداب مربوط به عيد بودند. خوشا آنانکه به شريعت و راه پروردگارشان پايبند بوده و در حدود اوامر و نواهي او بازايستند و دنيا را وسيله ي آخرت قراردهند. که اين کار بهترين چيزي است که براي آن بار و توشه بربندند و شايسته است که در نيل بدان رقابت کنندگان از هم پيشي بگيرند و عمل کنندگان درآن بکوشند. عيدتان مبارک باد و خداوند طاعت  ما و شما را قبول فرمايد.

 

ترجمه: مسعود

مصدر: سايت نوار اسلام

IslamTape.Com



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 14:20 ::  نويسنده : کامران

يك روز عبدالله بن عمر رضي الله عنهما به همراه تعدادي از يارانش در بياباني نزديك مدينه راه مي پيمودند. در يك جايي نشسته و مشغول خوردن غذا شدند. نوجواني كه گله اي گوسفند را شياني مي نمود به آنان نزديك شده و سلام كرد. ابن عمر رضي الله عنه او را به خوردن غذا دعوت نموده و گفت: بيا اي جوپان! بيا و چيزي از اين سفره برگير.

چوپان گفت: من روزه ام.

ابن عمر رضي الله عنه با تعجب پرسيد: در روزي اينچنين بسيار گرم روزه هستي و در اين كوه ها گوسفندان را مي چراني؟ آنگاه براي آنكه ميزان تقوا و راستي او را بيازمايد پرسيد: حال كه چنين است يكي از گوسفندانت را به ما مي فروشي. قيمتش را به تو مي پردازيم و  از گوشتش هم به تو مي دهيم تا آن را براي افطار بخوري؟

 

پسرك گفت: گله مال من نيست. گوسفندان اربابم هستند.

ابن عمر گفت: به او بگو كه گرگ آن را دريد.

چوپان خشمگين شد و از او دور گرديد و انگشتش را به آسمان بلند كرده و مي گفت: پس خدا كجاست؟!

ابن عمر همينطور حرف آن چوپان را تكرار مي كرد: (پس خدا كجاست؟!) و مي گريست. وقتي به مدينه رسيدند، كسي را به سوي صاحب آن چوپان فرستاد و گوسفندان و چوپان را از او خريد و او را آزاد كرد.

بدينگونه انسان مؤمن پيوسته چشم به سوي خداوند داشته و سوي نافرماني نمي رود، مرتكب گناه نمي گردد؛ چراكه مي داند خداوند با اوست، او را مي شنود و مي بيند.


***

 

در اينجا برخي آداب كه فرد مسلمان بايد در ارتباط با خداوند سبحانه و تعالي مراعات نمايد، بيان مي شود:

 

به او شرك نورزد: انسان مسلمان خداوند سبحانه و تعالي را مي پرستد و كسي را با او شريك نمي داند. خداوند سبحان خود آفريدگار سزاوار پرستش است بي آنكه شريكي و انبازي داشته باشد. خداوند سبحان مي فرمايد: {واعبدوا الله ولا تشركوا به شيئًا} [نساء: 36] يعني: " خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد ...".

 

بندگي پاك و بي رياي خداوند:

 

اخلاص و پاكي نيت شرط اساسي پذيرفته شدن اعمال مي باشد. خدادند سبحانه و تعالي عملي رانمي پذيرد مگر آنچه پاك و بي آلايش بخاطر او و بدور از جلوه گري و ريا باشد. آنجا كه مي فرمايد: {فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاً صالحًا ولا يشرك بعبادة ربه أحدًا}[كهف: 110] به اين معني كه: " ... پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد "

 

چشم داشتن به خداوند:

 

چنانچه خداوند سبحان بر تمام آفريدگانش آگاه است. ما را مي بيند و مي شنود و از آنچه در درونمان مي گذرد داناست. درنتيجه انسان مسلمان به پرستش پروردگاش در آشكار  و نهان علاقمند است و از عرچه نهي نموده باشد دوري مي گزيند. از پيامبر صلي الله عليه و سلم در مورد احسان پرسيدند، فرمود: (أن تعبد الله كأنك تراه، فإن لم تكن تراه فإنه يراك) _[متفق عليه] - معني حديث شريف: " كه خداوند را چنان پرستش كني كه او را مي بيني، چه اگر تو او را نمي بيني، او مي بيندت."


ياري خواستن از خداوند:

 

فرد مسلمان تنها از خداوند ياري مي طلبد، و اطمينان دارد كه خداوند بر عطا و منع هر چيز تواناست. بنابراين از او حاجت نياز ياري و موفقيت خويش را به درگاه او مي برد. در قرآن كريم آمده است: {قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء وتنـزع الملك ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بيدك الخير إنك على كل شيء قدير } [آل عمران: 26] معني آيه: " بگو بار خدايا تويى كه فرمانفرمايى هر آن كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى همه خوبيها به دست توست و تو بر هر چيز توانايى ". آنحضرت صلي الله عليه و سلم مي فرمايد: « إذا سألتَ فاسأل الله، وإذا استعنتَ فاستعن بالله » [ترمذي]. معني حديث: "هرگاه خواسته اي داشتي از خداوند بخواه! و هرگاه كمك جستي آن را از خداوند بجوي!".


محبت و دوست داشتن خداوند: مسلمان پروردگارش را دوست داشته و نافرماني او را نمي كند. باري تعالي مي فرمايد: {والذين آمنوا أشد حبًّا لله} [بقره: 165] يعني: " ولى كسانى كه ايمان آورده‏اند بيشترين محبت را به خدا دارند "

 

گراميداشت شعائر اسلام:

 

مسلمان اوامر خداوند را بزرگ شمرده و در اجراي آن مي كوشند. اينگونه پيمان خداوند خويش را گرامي داشته و از آن سرپيچي ننموده و در بجاآوردن عبادات سستي و تنبلي به خود راه نمي دهند. ليكن شعائر خداوند را بزرگ مي دارند؛ چون نيك مي دانند كه اينكار علامت پاكي و پرهيزگاري قلب هايشان است. خداي سبحان مي فرمايد: {ذلك ومن يعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب} [حج: 32] معني آيه: " اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت آن [حاكى] از پاكى دلهاست"


خشم گرفتن درصورت پاس نداشتن حرمت ها و  نواميس خداوندي:

 

وقتي يك مسلمان كسي را مي بيند كه مرتكب گناه گشته يا بر معصيتي اصرار مي ورزد، به خاطر خداوند به خشم آمده و مي كوشد تا آن معصيت يا موضوع ناپسند را تغيير داده و اصلاح نمايد. يكي از بزرگترين گناهاني كه مايه ي نابودي انسان بوده و باعث خشم خداوند مي گردد، ناسزا گويي به دين خدا، كتاب او و يا به پيامبر صلي الله عليه و سلم مي باشد. فرد مسلمان از آن ها به خشم آمده و از انجام آن نهي كرده و فرد را از عذاب خداوند عزوجل بيم مي دهد.

 

توكل بر خداوند:

 

انسان مسلمان در تمام كارهايش بر خداوند توكل مي نمايد. خداوند متعال خود مي فرمايد: {وتوكل على الحي الذي لا يموت} [الفرقان: 58] ويقول تعالى: {ومن يتوكل على الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لكل شيء قدرًا} [طلاق:3] يعني: " ... و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است‏خدا فرمانش را به انجام‏رساننده است به راستى خدا براى هر چيزى اندازه‏اى مقرر كرده است"

پيامبر عظيم الشان صلي الله عليه و سلم در اين رابطه مي فرمايد: (لو أنكم توكَّلون على الله حق توكَّله، لرُزِقْتُم كما يُرْزَق الطير تغدو خِمَاصًا (جائعة) وتعود بطانًا (شَبْعَي)) _[ترمذي] معني حديث: " چنانچه شما آنگونه كه بايد بر خداوند توكل كنيد."

خرسندي و رضايت به قضاي الهي:

 

مسلمان به قضاي الهي راضي است؛ و اين از نشانه هاي ايمان او به خداوند مي باشد. چنين انساني بر پيش آمدها صبر پيشه كرده و مانند برخي افراد نمي گويد: خدايا، اين چه بود كه بر سرم آوردي؟
آري، او به تقدير الهي اعتراض نمي كند و بلكه چيزي را به زبان مي آورد كه پروردگارش را خرسند سازد.

 

خداوند متعال مي فرمايد: {وليبلونكم بشيء من الخوف والجوع ونقص من الأموال والأنفس والثمرات وبشر الصابرين . الذين إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنا لله وإنا إليه راجعون . أولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة وأولئك هم المهتدون} [بقره: 155-157] يعني: " و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را. [همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى‏گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم. بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏يافتگان [هم] خود ايشانند."

قسم خوردن به خداوند:

 

فرد مسلمان هرگز به غير خداوند سوگند نمي خورد و سوگند دروغين نيز بر او نمي خورد. پيامبر صلي الله عليه و سلم  فرمود: (إن الله ينهاكم أن تحلفوا بآبائكم، من كان حالفًا فليحلف بالله أو ليصمت) [متفق عليه] يعني: " خداوند شما را منع مي کند از اينکه به پدران تان سوگند بخوريد، پس کسي که بايستي سوگند ياد کند بايد به خداوند سوگند خورد، يا خاموش شود. "

 

شكر و سپاس خداوند:

 

خداوند سبحان نعمت هاي فراواني را بر ما ارزاني داشته است كه قابل شمارش و حساب نيستند. درنتيجه مؤمن پيوسته بايد با جسم و جان خويش سپاسگزار خداوند باشد. خداوند در سوره ي ابراهيم، آيه ي: 7 مي فرمايد: {لئن شكرتم لأزيدنكم ولئن كفرتم إني عذابي لشديد} يعني: " ... كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سخت‏خواهد بود."

توبه و بازگشت به سوي خداوند:

 

خداوند متعال مي فرمايد: {يا أيها الذين آمنوا توبوا إلى الله توبة نصوحًا عسى ربكم أن يكفر عنكم سيئاتكم ويدخلكم جنات تجري من تحتها الأنهار }[تحريم: 8] " اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد به درگاه خدا توبه‏اى راستين كنيد اميد است كه پروردگارتان بديهايتان را از شما بزدايد و شما را به باغهايى كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد. "


در جاي ديگر مي فرمايد: {وتوبوا إلى الله جميعًا أيها المؤمنون لعلكم تفلحون} [نور:31] معني آيه: " ... اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه كنيد اميد كه رستگار شويد."

 

پيامبر صلي الله عليه و سلم مي فرمايد: (يأيها الناس توبوا إلى الله، فإني أتوب في اليوم إليه مائة مرة) [مسلم] " مردم! به سوي توبه كنيد، كه من روزانه يكصد بار بسويش توبه مي نمايم."


ادب انسان مسلمان در برابر پروردگارش اينگونه است که به خاطر نعمت هايش سپاس گزارده و از او شرم مي دارد. در بازگشت به سويش صادق است، بر او كاملاً توكل نموده، به رحمت او دل بسته، از عذابش مي هراسد، به قضا و حكمش راضي بوده، بر بلا و آزمايش او بردباري نموده، جز او را نخوانده و زبانش از ذكر او بازنمي ايستد، جز به او سوگند نخورده و از غير خداوند ياري نمي طلبد، همواره خداوند را حاضر و ناظر دانسته و در آشكار و نهان پاك و بي ريا به عبادت پروردگارش مي پردازد.

 

مترجم: مسعود

مصدر: سايت نوار اسلام

IslamTape.Com

 

 



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 14:11 ::  نويسنده : کامران

تمدن اسلامى يك تمدن واقعى وبافضيلت مي باشد شما متوجه هسديد كه تمدن معاصر موجب انحطاط اخلاق گرديده است " خوب ميدانيد كه در تمدن معاصر عوامل هاى وجود دارد كه سبب سقوط مجتمعات شده است . وچند عوامل آن را برايتان ذكر خواهم كرد .

 1ـ ازهم پاشيده گى خانوادگى :

 تمدن معاصر موجب انحطاط اخلاق گرديده است كه عواطف پاك انسانى را نيز به انحطاط كشانيده وآب هاى زلال آن را با آلوده نمود ونتيجه آن شد كه خانواده از هم بپاشد وپيوندهايش از هم بگسلد نهادى كه به مثابه خشت اولى وآغازين بناى جامعه بحساب مى رود. ديگر نه آن عواطف مشاعر شيرين وزيبا- كه قرآ، از آن به آرامش ، مودت ومهربانى تعبير نموده- ميان زن ومرد، باقى ماند ونه هم آن عواطف شيرينى كه افراد خانواده را به هم پيوند مى داد ونه پيوندهاى ميان برادر با برادر ونزديكان با نزديكان باقى ماند، نه روابط وپيوندهاى شيرينى كه علاوه بر روابط مردم در بیرون از خانواده، افراد يك خانواده را نيز بهم گره مى زد.تبادل منافع وخوشى ها ولذت ها ، بحيث يگانه پيوند ورابطه اى مدار اعتبار قرار گرفت كه افراد انسانى را با يكديگر پيوند مى داد.همين پيوند است كه باعث بر قرارى رابطه ميان خويش با خويش ودوست با دوست است، واين مطلب بصورت مشخص همان مطلبى است كه در گفتار

 يكى از سياست مداران غربى تمثيل گرديده آنجا كه گفته است: "ما نه دوستان دائمى هستيم ونه دشمنان دائمى، آنچه نزد ما جاودانگى دارد همانا مصلحت ها ومنافع جاودانه ماست".

 اكنون اين انديشه حاكم برجو حاضر همه ابعاد وسويه هاى زندگى حاكم است.آيا عاطفه والاتر وماندگار تر از عاطفه پدرى ومادرى هست، عاطفه اى كه گذشته از انسان آراسته به تاج كرامت، حيوان بى زبان هم از آن محروم نمى باشد .ولى اين ماديت سو پست ونفعگراى همه شمول ،در برابر اين عاطفه لطيف وزيبا واصيل طغيان نموده وپدران ومادران را چنان ساخته است كه پسران ودختران خويش را بدور از گونه تأملى در معرض فروش قرار دهند. در اين ارتباط مى توان به گزراش يكى از نويسندگان روزنامه" اخبار اليوم" منتشرة 26/ 12/ 1959م اشاره نمود كه مى گويد: " در اين هفته گزارش دردناكى را بخوانش گرفته كه برخى روزنامه هاى اينگليسى ، به نشر آن پرداخته اند كه اينك فشرده آن از نظرشما مى گذرد.اين گزارش در تفصيل اين حادثه مى گويد: " پدران ومادرانى وما دران قانونى بوده، نه از جمله كسانى بودند كه زنان خود را طلاق داده باشند ونه زن هاى بودند كه شوهران شان آنها را طلاق دادند ونه از جمله بيوه هاى بودند كه شوهران خود را از دست داده باشند" چنين حالت هاى اكثراً در دوران باردارى يعنى پس از دوران ولادت آغاز مى شود .از طريق ارتباط هاى ويژه اى كه پدران ومادران توسط دوستان واقارب خود بر قرار مى كنند، تا از خانواده هاى آگاهى بدست أرند كه به گرفتن پسر خوانده ويا به گرفتن دخترى ويا پسرى بحيث فرزند علاقه مندند.مسئلان سر پرستى اطفال غير قانةنى، اعتراف كردند كه بسا مادران وپدران با بر قرارى ارتباط به اين نهادها پشنهاد نمودند كه فرزندان آن ها را بعنوان فرزندان غير قانونى بپذيرند، تا توانسته باشند، پسر خوانده هائى را عوض آنها يراى خود بر گزينند... ولى اين نهادهاى بنا به طبعيت كار عرصه مئوليت خويش از پذيرفتن گنين پيشناهدهاى اباورزيدند.... پژوهش هاى اجتماعى سبب اقداد به اين كار را " عدم توان واستطاعت پدران به نقل مكان نمودن از پارتمان آنها به پاتمان وسيع ترى است كه در سطح پارتمان اولى آن باشد" جستجو نموده ويا سبب وجودى اين پديده را همانا نياز آن ها به خريد تلوزيون ويا يخچال ويا نياز به داشتن يك خانه كوچتر تشكيل مى دهد". !! شما مى بينيد كه انسان چطور از مقام انسانى خود پائين آمده وچگونه آخگر عواطف والاى انسانى به خاموشى گرائيده است؟ اين گزارش خطر بار اعلان ميدارد كه اين اقدام پدران ومادران ، به فروش جگر گوشه هايشان بخاطر آن نيست كه سد جوع نمايند ويا پشاكى بدست آرند كه بدن هاى برهنه خويش را بپوشانند ويا ضرورتى از ضرورت هاى زندگى خود را دور سازند، اقدام آن ها به اين كار براى بدست آوردن كالاى تجملى صورت گرفته است كه اكثر انسان ها، بدون آن هم مى توانند زندگى نمايند. چه متاع گران بهائيكه در برابر چنين ثمن بخسى به فروش مى رسد؟!! مشكل فرزندان محروم از عواطف پدر ومادر كه خود زاده رفتن مادر وپدر بصورت يكجائى به سوى كار است، يكى از مشكلات جامعه غربى بحساب رفته كه برخى از نويسندگان به أن " اطفال بدون خانواده" مى گويند. پديده اى در جامعه غربى به ظهور پيوسته است كه از آن به خانواده هاى فرو پاشيده نام برده شده وسبب آن هم آميزش آزاد ودو جنس زن ومرد است كه پيامدش هم كثرت طلاق ومحروميت فرزندان اين خانواده ها از تربيه مادرى ومراقبت فطرى پدر ومادر وآسيب پذيرشدن شخصيت آن ها از همان بامدادان زندگى است كه در نهايت با وصف آن كه در ظاهر تندرست اند، دچار امراض روحى بوده ودر اثر ملالت وخستگى به خشونت رو مى آورند واز مكتب ومدرسه گريزان مى شوند... تدابير دانشمندان روان شناسى در علاج اين پديده رو به ناكامى بوده ودامنه اين مرض روز به روز در گسترش است اين فقدان عواطف تنها منحصر به خوردان نبوده بلكه بزرگان هم از اين عواطف دوستى صادقانه وصداقت خالصانه وعطوفت بدور از تكلف بدون غرض ، در زندگى نيز محروم اند. شايد همين امر مردم را بر آن داشته باشد كه سگ ها را با خود نگاه دارند تا محلى باشند براى ريزاندن برخى عواطف شان از ناحيه اى وبرخوردارى از صداقت ووفاى آنها از جانب ديگر ! زيرا سگان عادتا آنها را تنها نگذاشته طورى كه فرزندان ونوه هاى شان آنها را تنها مى گذارند، به همين شكل سگان نسبت به صاحبان خود خيانت نورزيده، طورى كه برخى دوستان وياران كه روزى نسبت به آنها گمان شك مى كردند، خيانت مى نمايند.در يك گزارش فرانسوى ياد آور مى شود كه تعداد سگان در فرانسه پنجاه مليونى، به هفت مليون رسيده واين سگان با صاحبان خود طورى زندگى مى كنند كه گويا اقارب آنها اند رستوران هاى بصورت عادى مشاهد مى كنيم كه سگان و صاحب خود در يك مسير با هم نان مى خورند! از مسئولى در نهاد سر پرستى از حيوانات در پاريس پسيده شد كه چرا فرانسويان با سگان خويش چون خود معامله مى كنند؟ او در پاسخ گفت: بخاطر آنكه أنها نياز دارند كه كسى را دوست بدارند وكسى هم آن ها را دوست بداريد، ولى در ميان مردم كسى را سراغ ندارند كه آن ها را دوست بدارد و نه هم كسى را او را دوست بدارند. داكتر يوسف القرضاوى چگونگى زندگى پيرمردان وپير زنان غرب را براويت از تحصيلكردگان غرب وآن هائيكه در ميان مردمان غربى زندگى كردند چنين چهره نگارى كرده ومى گويد: زندگى غربيان زندگى است وحشتبار وخالى از هر گونه ذوق وبه دور از معنا.نيازهاى مادى زندگى مادى در غرب، تا جاى از جانب دولت ويا دارايى شخصى ويا از ناحيه مساعدت فرزندان واولاد تأمين است ، ولى آنچه در غرب سراغى از آن نمى توان يافت معانى انسانيت است. پسران ودختران از همان آغاز بلوغ، همه راه خود را گرفته وميان او وخانواده هيچ پيوندى را نمى توان لمس كرد، جوان در جستجوى آن است كه براى خود رفيقه اى تدارك نمايد ودشيزه هم در تلاش آن است دوستى براى خويش پيدا نمايد، اين همه تلاش در جهت بدست آوردن دوستى مى باشد كه لذت هاى جسمانى آن ها را تأمين نمايد، نه دوستان ورفيقان معنوى وروحى، برهمين بنياد است كه فاقد دوام واستقرار است.واقعيت آن است كه اين پيوندى است ميان نرو ماده، نه دوستى ميان دو انسان، روزها وهفته ها وماه ها سپرى مى گردد نه پدر پسرش را ونه هم مادر دخترش مى بيند.به همين سبب آن ها نيازمند آن اند كه در هر سالى روزى براى مادر يا پدر تخصيص داده شود وآن همان روزى است كه از آن بنام " جشن مادر" نام مى برند. اين جشن تنها يك رابطه رسمى بوده ونهايت چيز يكه در اين روز انجام مى يابد ديدارى است از پدر با بردن يك تحفه مادى كه بسا مى شود آن هم از طريق پست ارسال مى گردد.

 خانواده امريكائى رو به سقوط است: يك مجله امريكائى سئالى را از خوانندگان خويش در پيوند به زندگى در امريكا روياروئى آن با مشكلات ونا ملايمات مطرح كرد كه 76 در صد جواب ها در برابر اين پرسش به مقاومت خانواده در برابر اين مشكلات بوده ولى 85 در صد از اين جواب ها نسبت بدوام يك زندگى زنا شهورى با سعادت نوميدانه ومأيوسانه بود. بر طبق آنچه مجله نيوز ويك در شماره ماه مى 1978 از نتايج آراى بدست آمده از خوانندگانش پيرامون زندگى خانوادگى امريكائى،به نشر سپرده است، نيم ازدواج ها در ايالات متحده منجر به طلاق مى گردد تا بار ديگر ازدواج نمايند كه اين ازدواج دومى هم باز منتهى به طلاق مى گردد. " رونالدركيلى" مستشار قانونى امور ازدواج در ايالات متحده اين وضع تراژيدى بار را چنين توصيف نموده ومى گويد: " آنچه براى من بحيث يك مستشار قانونى ازدواج، روحا درد آور ومأيوس كنند مى باشد ، اين است كه در ايالات متحده افراد زيادى اند كه ازدواج كردند ولى در خانه هاى تنها وبيكس زندگى مى كنند، چنين معلوم مى شود كه آنها جز در موارد اند كى با يكديگر مشاركت ندارند، هر يك به راه خود مى رود، آنها جز در مناسبات محدودى باهم حرف نمى زنند بسا مى شود كه اين مناقشات پيرامون مال، با تربيه اولاد ويا روابط جنسى چنان حدت كسب مى كند كه انسان را به تعجب واميدارد كه چطور اين ها در آغاز كار با هم يكجا شدند". مردان بار دوش زنان مطلقه خود اند: يكى از تازه ترين وقائع وشگفت انگيزترين خبرها، خبرى است كه همين اكنون در غرب گزارش پيدا كرده كه همانا نفقه خواهى مردان از زنان به ادعاى مساوات زنان ومردان است، همان ادعائيكه قبلاً توسط زنان راه اندازى شده بود . در سالهاى 1994 تا 2000م در اخبارهاى جهان نشر شده بود ، كه شمار از زنان داراى عوئد بزرگ بصورت چشمگيرى بالا رفته است كه در نقش ممثله ها، آرايشگران، نطاقان، روزنامه نگاران، مدعى العمومان، اعضاى شوراهاى ادارات ، قهرمانان سپورت، مديران شركت هاى واعلانات ايفاى وظيفه مى نمايند... اگر يكى از اين گونه زن ها با مشكلى رو به رو گرديد كه منتهى به قطع رابطه زنا شوهرى گرديده وشوهرش نسبت به او عائد كمتر داشت اين مرد بزودى از خانم خويش خواهان نفقه مى گردد. اكنون قاضيان داد گاه ها بالا زنان عينا همان قانونى را تطبيق مى كنند كه بر مردان هنگام وقوع طلاق تطبيق مى نمودند. أنگاه كه زن در عقد ازدواج از عئد بيشتر بر خوردار باشد، پس چرا بار نفقه شوهرش فقيرش را بدوش نگرفته وبراى او نفقه اى را نپردازد كه او را در زندگى جديدش كمك رساند، وقتى كه قانون مهم ايالات متحده براى زن اجازه ميدهد كه نيم دارايى شوهرش را بدست آورد وشهورش مكلف است كه تاشب ازواجش براى او نفقه بپردازد، پس چرا زن بر خوردار از چنين امكانات از چنين قانون مستثنى باشد كمتر زنان خود با باز كردن دروازه مساوات بايد تاوان همان چيزى كه شعار آن را مى دادند و خواهان مساوات بودند كه چيزى است تطبيق همانقرار مى دهند تطبيق معرض امريكايى در اكنون محاكم آنچه را كه بپبردازند، اكنون بگيرند آنچه را كه مى خواستند وبنوشيد از جام مردان... وبپردازيد از خون دل وعرق هاى خود بپردازند آنچه را كه اكنون محاكم امريكايى در معرض تطبيق قران همان چيزى است كه زنان شعار آن را مى دادند. اجاره مادران: يكى از نو آورى هاى ابتكار تمدن معاصر غربى بدعتى است معروف به نام " مادر به اجاره گرفته شده " ويا مادر بالوكاله" يقينا غربى ها با اين عمل خويش، آن معناى پاك وزيباى " مادرى" را به بازى گرفته وأن را به فساد وتباهى كشانيداند. أن ها خواستند مادرى تنها در عمل توليد " تخمه" خلاصه نمايند همين كه عمل القاح اسپرم شوهر ويا هر مرد ديگرى با تخمه زن انجام يا فت زن خود را سزاورا آن مى داند كه به عنوان مادر خطاب گردد، در حاليكه نه دوره بار دارى را سپر كرده ونه هم تكليف وضع حمل را چشيده است. همه وجانب او اين بوده است كه رحم زن ديگريرا به دالر ويا استرلنگ وياپول هاى ديگر به اجاره گيرد، تا آن زن ، به وكالت از وى دوران حاملگى وباردارى را سپرى كرده وبدون آن كه اين زن اجاره گيرنده متحمل زحمت هاى باردارى ومرض هاى آن گرديده ودردهاى بچه آوردن ومشقت هاى شيردهى را بچشد ، برايش فرزند بزايد. براى اين گونه مادرى بجز از اراز تخمه ديگر چه چيز باقى مانده است؟ عرب ها از مادر بنان والده ياد ميكنند وحتى پدر را هم از باب تغليب " الوالد" مو گيند ، تا از اين طريق به تبيين اهميت ولادت در اثبات نسب، پرداخته باشند بناء امومت ومادرى تنها در افراز تخمه خلاصه نگرديده ، ولو كه از نگاه داشتن ويژطى هاى وراثت داراى اهميت بخصوصى مى باشد،ولى بايد تذكر داد كه اين خصائص ويژگى ها به تنهائى خود سازنده امومت مادرى نيست . مادرى وامومت همانا تحمل دردهاى دوره باردارى وبچه آوردن بوده همان طورى كه خداوند در تبيين مشقت اين دوره فرموده است: " حملته أمه وهنا على وهن " مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى. به همين سبب قران تصور آن هائى را كه زنان خود را با گفتن اين جمله كه " تو گون مادر من هستى" مادر مى خوانند رد نموده وفرموده است : ماهن أمهاتهم ....... يعنى : آنان مادرانشان نيستند، مادران آنها تنها كسانى اند كه ايشان را زاده اند. يكى از مادران در تبيين حقنيت خود به حضانت پسرش وادعاى آن كه او نيست به پدر اولى تر به تربيه پسر مى باشد گفت: شكم من ظرفى بود براى نگهدارى آن وسينه هايم چوشك وآغوشم آرامگاه او بود. او پس چه خواهد گفت مادريكه سهم او از مادرى جز توليد " تخمه" چيزى ديگرى نبود. نه شكمش ظرفى پرورش براى طفل است ونه سينه اش چوشك شير دهى آن؟ او چيزى براى مادرى نه ساخته است، نه زحمتى كشيده ونه هم دردى را متحمل گرديده است ، نه درد مشقت باردارى را تحمل نموده ونه درد زادن را،او در طول نه ماه آرام زندگى نموده وبعدا آمده است تا طفل آماده اى از مادر كرايه اى بدست گيرد كه باطفلى زندگى نموده كه از طريق او تغذيه نموده ودر هستى واعصاب آن اثر گذاشته است . شما خود داورى نمائيد كه كدام شخص مستحق وسزاوار مادرى بوده وكدام شخص اولويت در استحقاق آن طفل را دارد؟ اسلام به حق چنين عملى تحريم نموده وآن را جريمه مى شمارد. ولى تمدن غربى ميان حرام وحلال فرقى قائل نبوده واصلا مفكوره حلال وحرام نزد اين تمدن امر است نا آشنا چه فكر حلال وحرام فكرى است دينى ، وتمد غرب بر پايه دين استوار نمى باشد. خانوادگى يك جنس: يكى از كارهاى كه كنفرانس نفوس بدان پرداخته وشامل ميثاق آن گرديد ومناقشات وجدال هاى زيادى را برانگيخت وباعث بروز عدم رضائيت كشورهاى اسلامى وهم باور مندان به دين وارزش هاى ى آن گرديد، همانا گذاره وقضيه " فاميل يك جنسى" يعنى خانواده تشكيل يافته از دو مرد ويا دو زن است كه بر خلاف فطرت خدائى وشرائع آسمانى وعرف هاى پسنديده از زمينيان در قرن ها وزمانه هاى گذشته صورت پذيرفته است. خداوند همان طور كه در قران كريم فرموده است ، نوع بشرى را بصورت آفريده آنجا كه گفته است: " وخلقناكم ازواجاً" گذشته از اين انسان همچون حيوانات بصورت نرو ماده آفريده شده وهر جنسى به جنس ديگر نياز دارد كه زندگى هم بدون وجود اين دو جنس در جهان حيوانات ونبتات قابل دوام واستمرار نمى باشد. وحتى هستى هم بر همين قاعده دو جنسى يعنى مثبت ومنفى ويا الكترون وپروتون، استوار است آنجا كه خداوند فرموده است : ومن كل شىء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون" امروز همين تمدن غربى است كه تلاش مى ورزد كه همان عمل قوم لوط را در شكل قانون تنظيم نموده وان را در سطح جهانى امرى وانمود سازد مشروع وعمل ديگرى را نيز بر آن بيافزايد كه همان ازدواج زن با زن است. بدون شك مقتضى اين خانواده يك جنسى اين خواهد بود كه از فرزند واولاد بدور بوده ومى دانيد كه خانواده بدون فرزند را چگونه مى توان خانواده ناميد؟ آرى! اگر پيامد چنين رويكردى با تعميم اخلاق آن پذيرفته شود. بايد فناى بشريت بعد از اين نسل را پذيرفت.

 

تهيه كننده: دكتور عنايت الله شاداب

 

 

 



جمعه 10 تير 1390برچسب:, :: 10:46 ::  نويسنده : کامران

انس بن نضر رضي الله عنه در جنگ بدر غايب بود. يکبار عرض کرد: يا رسول الله، من از اولين جنگي که با مشرکين نموديد غائب بودم، اگر خداوند مرا به جنگ مشرکين حاضر سازد، خواهد ديد که چه مي کنم؟

 

اينچنين بود که انس بن نضر با خود پيمان بست تا در جنگ با مشرکين شرکت کند و اجري را که در بدر از دست داده بود بازيابد. چون روز احد فرا رسيد مسلمانها عقب نشيني کردند و در بين صفوف آنها آشفتگي و پريشاني پيدا شد. او پيش رفت، سعد بن معاذ وي را استقبال نمود به او گفت: اي سعد بن معاذ بسوي بهشت بشتاب به خداي کعبه سوگند که من بوي آن را از وراي احد در مي يابم.

 

انس در نبرد به شدت جنگيد تا آنکه در راه خدا شهيد شد. صحابه در بدن او هشتاد و اندي زخم از اثر شمشير و نيزه و تير يافتند و او را در حالي کشته يافتند که مشرکين او را مثله کرده بودند، هيچکس او را نشناخت، مگر خواهرش از روي نشانه اي که بر انگشتش داشت. [متفق عليه]

صحابه مي پنداشتند که اين آيه در باره ي او و امثالش نازل شده که: {من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا} [احزاب: 23] يعني: " از ميان مؤمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده و پيمان خود را] تبديل نكردند."
 

***

خديجه -رضي الله عنها- همسر دلسوزي بود که با پيامبر صلى الله عليه و سلم بسيار مهر مي ورزيد. او را با محبت خويش در برگرفته و به او کمک نموده، همراه ايشان در راه گسترش دعوت اسلام درد و رنج هاي فراواني را تحمل کرده بود.

 

هنگامي که خديجه -رضي الله عنها- فوت کرد، پيامبر صلى الله عليه و سلم همچنان به او وفادار ماند و عهدش را از ياد نبرد.

 

از ديدن خويشاوندان او خوشحال شده و دوستانش را گرامي مي داشت.

 

بانو عايشه-رضي الله عنها- با آنکه آن بانو در قبر خفته بود به او رشک مي ورزيد. تا آنکه يک روز به پيامبر صلى الله عليه و سلم گفت: او پيرزني بيش نبود که اکنون خداوند بهتر از آن را به تو داده است؟

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم به خشم آمده و با ناراحتي فرمود: (والله ما أبدلني الله خيرًا منها؛ آمنتْ بي إذ كفر الناس، وصدقتني إذ كذبني الناس، و واستني بمالها إذ حرمني الناس، ورزقني الله منها الولد دون غيرها من النساء) [احمد] يعني: "قسم به خدا که خداوند بهتر از اويي را به من ارزاني نداشته است؛ او آنگاه که مردم کفر ورزيدند به من ايمان آورد، وقتي سخنانم را دروغ پنداشتند مرا باور کرد، با مال و ثروت خود مرا ياري داد وقتي ديگران آن را از من دور داشتند، و خداوند در ميان ديگر زنان تنها از او مرا فرزند عطا فرموده است."

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم اينگونه به همسرش بانو خديجه -رضي الله عنها- وفادار ماند.

***

از ميان صحابه ي پيامبر صلى الله عليه و سلم، انصار (که اهل مدينه بودند) زيباترين نمونه هاي وفاي به عهد بودند. آنان با پيامبر صلى الله عليه و سلم براي دفاع از اسلام بيعت نموده و سپس به عهد خويش وفا کردند؛ برادران مهاجر را به عنوان مهمان پذيرفتند و آنچه داشتند با آنها تقسيم نمودند، تا اينکه پيروزي را براي دين خدا به انجام رساندند.

 

از عوف بن مالک -رضي الله عنه- نقل شده که مي گويد: كنا مع النبي صلى الله عليه وسلم تسعة أو ثمانية أو سبعة، فقال النبي: (ألا تبايعون رسول الله؟). فبسطنا أيدينا، وقلنا: قد بايعناك يا رسول الله، فعلامَ نبايعك؟ قال: (على أن تعبدوا الله ولا تشركوا به شيئًا، والصلوات الخمس، وتطيعوا) وأسرَّ كلمة خفية، قال: (ولا تسألوا الناس شيئًا). قال عوف بن مالك: فقد رأيتُ بعض أولئك النفر يسقط سوط أحدهم (ما يقود به الدابة)، فما يسأل أحدًا أن يناوله إياه. [مسلم]

 

يعني: " ما نه، هشت و يا هفت نفر نزد رسول الله صلي الله عليه و سلم  بوديم و آن حضرت صلي الله عليه و سلم فرمود: آيا با رسول خدا (صلي الله عليه و سلم)  بيعت نمي کنيد؟ و دستهاي خود را پيش آورديم و گفتيم: يا رسول الله صلي الله عليه و سلم  ما با شما بيعت کرديم، ولي بر چه بيعت کنيم؟

 

فرمود: (اينکه خدا را پرستيده و به او چيزي شريک نياوريد و نمازهاي پنجوقت را ادا نموده و اطاعت خدا را بکنيد)، و سخن را طوري آهسته زمزمه نموده و فرمود: (و از مردم چيزي مخواهيد.) عمف بن مالک تعريف مي کند که: و همانا ديدم آن افراد را که تازيانه ي(براي راندن مرکبشان) يکي از آنها مي افتاد و از کسي نمي خواست که آنرا بوي بدهد."

 

***
عرقوب مردي بود که مدت ها قبل در يثرب (مدينه ي منوره) زندگي مي کرد. او نخلستاني داشت که هرسال محصول خرماي فراواني از آن بدست مي آورد. يک روز مرد فقير و بيچاره اي از او خواست تا مقداري خرما به او بدهد. عرقوب گفت: من الان خرمايي ندارم، برو و هنگامي که خوشه هاي خرما ظاهر شد (اولين ميوه) برگرد. فقير رفت و وقت نوبرانه، نزد عرقوب برگشت. اين بار عرقوب گفت: برو و هنگامي که ميوه ها به غوره تبديل شدند برگرد.

 

مرد براي بار دوم که خرما به غوره تبديل گشته بود پيش عرقوب آمد، به او گفت: برو و هنگامي که غوره رسيده و تازه شد برگرد، وقتي که غوره ها رسيدند، آن مرد پيش عرقوب آمد، عرقوب به او گفت: برو و وقتي که خرما خوب رسيدند برگرد. مرد از آنجا رفت.

 

هنگام رسيدن خرما که شد، عرقوب شبانه به بالاي درخت رفت و خرماها را چيد و آنها را قايم کرد تا به کسي چيزي از آن را ندهد. وقتي مرد فقير برگشت و هيچ خرمايي بر روي درختان نيافت. او از اينکه عرقوب به عهد خويش وفا نکرده بود دلگير و ناراحت شد.

 

عرقوب براي خلاف وعده کردن به ضرب المثلي ميان مردم مبدل گشت. تا جاييکه به کسي که خلاف وعده مي نمايد مي گويند وعده هاي عرقوب!

 

***

 

وفاي به عهد چيست؟


وفاي آن است که انسان بر پيمان ها و وعده و وظايف خويش پايبند باشد. خداوند متعال به وفاي به عهد امر نموده و مي فرمايد: {وأوفوا بالعهد إن العهد كان مسئولاً} [اسراء: 34] يعني: "... و به پيمان [خود] وفا كنيد زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد."

همچنين پروردگار متعال مى فرمايد: {و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم } [نحل: 91] يعني: "و چون با خدا پيمان بستيد به پيمان خود وفا كنيد ..."


اقسام وفا:

 

وفا در ارتباط با خداوند:

 

بين انسان و خداوند سبحان پيمان بزرگ و مقدسي وجود دارد؛ که تنها او را بپرستد و هيچ چيزي را شريک وي قرار ندهد، از پرستش شيطان و دنباله روي راه و روش او دوري کند. خداوند عزوجل مي فرمايد: {ألم أعهد إليكم يا بني آدم ألا تعبدوا الشيطان إنه لكم عدو مبين. وأن اعبدوني هذا صراط مستقيم} [يـس: 60-61] يعني: "اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست. و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست."
 
انسان با فطرت پاک و عقل سليم خود مي تواند درک کند که اين جهان حتماً داراي خداي واحدي است که سزاوار پرستش مي باشد و او همان خداوند سبحان است. اين همان عهدي است که بين ما و خداوند متعال مي باشد.

 

وفا به عهد و پيمان:

 

اسلام به پاسداشتن عهد و پيمان هايمان و اجراي شرايطي که پيشتر برآن توافق نموده ايم سفارش مي کند. پيامبر صلى الله عليه و سلم مي فرمايد: (المسلمون عند شروطهم) [بخاري] معني حديث: "مسلمانان بر قرار و پيمان خود مي مانند."

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم در حديبيه با کافران پيماني بست و بر سر مفاد آن مانده و بدان وفا کرد، بدون آنکه بدقولي نموده و خيانت ورزد، بلکه آنان خود اهل خيانت و پيمان شکني بودند. مسلمان به عهد خود وفادار است مادام اينکه اين عهد و پيمان در اطاعت از پروردگار جهانيان باشد، اما اگر در آن گناه باشد و باعث ضرر به ديگران شود پس سزاوار است تا از آن دوري کند.

 

وفا در پيمانه و ترازو:

 

فرد مسلمان در سنجش دقت داشته و در آن کاستي نمي نمايد، براي اينکه خداوند در اين باره مي فرمايد: {أوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشياءهم} [هود: 85] يعني: " و اى قوم من پيمانه و ترازو را به دادن تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد ..."

 

وفاي به نذر:

 

مسلمان به نذر خود وفا کرده و عهد خداوند را آنگونه که شايسته مي باشد بجا مي آورد.

 

نذر:

آن است که انسان پايبند به انجام دادن طاعت خداوند سبحان باشد. از صفات اهل بهشت وفاي به عهد است خداوند متعال مي فرمايد: {يوفون بالنذر ويخافون يومًا كان شره مستطيرًا} [انسان: 7] يعني: "[همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى‏كردند و از روزى كه گزند آن فراگيرنده است مى‏ترسيدند." شرط مي کند که نذر با خير و نيکي باشد،به غير از آن، وفا نکردن به آن است.

 

وفاي به عهد:

 

مسلمان به عهد خويش وفادار است و خلاف آن عمل نمي کند، وقتي که به کسي وعده مي دهد خلاف نمي نمايد، براي اينکه مي داند خلاف وعده کردن از صفات منافقين است. پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: (آية المنافق ثلاث: إذا حدَّث كذب، وإذا وعد أخلف، وإذا ائتمن خان) [متفق عليه] يعني: "نشانه ي منافق سه است:

چون سخني بگويد، دروغ گويد.

و چون وعده کند، بدپيماني نمايد.

و چون امين قرار داده شود، خيانت کند."

 غدر و خيانت:

 

غدر، اخلاقي نکوهيده است، و خيانت، عدم وفاي به عهد و پيمان مي باشد که همان تزوير و حيله در پيمانه و ترازو است. خداوند متعال مي فرمايد: {إن الله لا يحب الخائنين} [انفال: 58] يعني: "... همانا که خداوند خائنان را دوست نمى‏دارد."

 

 همچنين خداوند متعال مي فرمايد: {الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه ويقطعون ما أمر الله به أن يوصل ويفسدون في الأرض أولئك هم الخاسرون} [بقرة: 27] يعني: "همانانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى‏شكنند و آنچه را خداوند به پيوستنش امر فرموده مى‏گسلند و در زمين به فساد مى‏پردازند آنانند كه زيانكارانند."

 

مترجم: مسعود

مصدر: سايت نوار اسلام

IslamTape.Com

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب